آفتاب
نميدانم آفتاب
دلها كي خواهد دميد و سكوت زبانها كي شكسته خواهد
شد
نميدانم چرا
ياد نگرفتيم تا خالصانه دستان يكديگر را بفشاريم
ما براي
يكديگر از محبت عشق وفاداري حرفي نداريم
چرا احساسات
يكديگر را ناديده ميگيريم
چرا ياد
نگرفتيم همانند شقايق باشيم
و براي هم
زلال و آبي بمانيم
چرا بايد با
خاطرات يكديگر زندگي كنيم
نميدانم شايد
از هم خيلي دوريم شايد خود را همانند برگ در تند باد زندگي رها كرده
ايم
اي كاش فقط
لحظه اي براي يكديگر زندگي مي كرديم
آنوقت...
نميدانم
سپيده